به گزارش عیارآنلاین، مصاحبهای در باب وضعیت نوآوری در صنعت ایران که در شماره ۲۷۲ ماهنامه تدبیر سازمان مدیریت صنعتی منتشر شده است:
————————
تدبیر: در ابعاد ملی، نوآوری را میتوان به چرخهای تشبیه کرد که حرکت روان آن مستلزم تعامل دولت و بخش کسبوکار است. از یک سو، دولت معتقد است که انواع حمایتها را برای نوآور شدن صنعت صورت داده و این خود بنگاهها هستند که تمایلی به نوآوری ندارند. از سوی دیگر، بنگاهها معتقدند که نه تنها حمایتی صورت نمیگیرد، بلکه دولت با قوانین و مقررات دستوپاگیر، چوب لای چرخ نوآوری میگذارد. شما سخن کدام طرف را به واقعیت نزدیکتر میدانید؟
البته بحث درباره اینکه کدام طرف حق دارد، بحث درستی نیست، زیرا به نظر من، هر دو طرف درست میگویند. دولت گمان میکند که با انواع حمایتهای مالی و قانونی، همه چیز را برای نوآور شدن صنعت انجام داده و بنگاهها نیز معتقدند که در این شرایط سخت اقتصادی که سر پا نگهداشتن یک کسبوکار بزرگترین هنر است، عملاً نمیتوان به فکر نوآوری بود. در ضمن، حتی قوانین و دیگر حمایتهای دولتی از نوآوری، نه تنها به نوآوری منجر نمیشود، بلکه خود میتواند بر موانع بیافزاید. با این حال، به باور من، در بسیاری موارد محیط کسبوکار ایران برای سرمایهگذاری شرکتهای خصوصی در نوآوری مستعد نیست. در عمل میبینیم که برخی حمایتهای دولتی، اعم از قانونی و مالی نیز نتوانسته مشوق صنعت برای نوآوری باشد و گاهی خود به عامل بازدارنده تبدیل شده است.
تدبیر: ریشه این مشکل کجاست؟ چرا در حالی که دولت، به گمان خود، همه گونه حمایت را صورت داده است، باز در عمل جنبش چندانی در نوآوری نمیبینیم؟
برای پاسخ، باید ابتدا نوآوری را تعریف کنیم. نوآوری باید ارزشافزایی در محصول یا خدمتی باشد که به بازار برسد؛ یعنی اگر یک ایده در دل محصوب یا خدمتی جدید به بازار نرسد، عملاً نوآوری رخ نداده است. ریشه مشکل همینجاست که برخی کسانی که در مسند سیاستگذاری نوآوری در کشور بودهاند، عمدتاً فضای بازار و نوآوری در بازار را تجربه نکردهاند، لذا اگرچه تلاشی دلسوزانه برای بهبود نوآوری در کشور داشتهاند، در عمل این اتفاق رخ نمیدهد. سیاستگذاران کشور در حوزههای مرتبط به نوآوری، عمدتاً یا دانشگاهیان هستند یا افرادی که سبقه بازرگانی دارند و کمتر فردی را در این حوزه میتوان سراغ گرفت که فرایند تبدیل ایده به محصول یا خدمت جدید و ارائه آن به بازار را تجربه کرده باشد.
کمبود چنین افرادی منجر به اتخاذ سیاستها و تصویب قوانینی میشود که اگرچه با نیت ترغیب و تشویق صنعت به نوآوری وضع شدهاند، اما اغلب نمیتوانند کارکردهای مؤثری داشته باشند و حتی گاهی به ضد خود تبدیل میشوند.
در تحقیقی که درباره چند فناوری تجاریشده انجام دادیم، جالب این بود که وقتی از کارآفرینان و مدیران این شرکتها میپرسیدیم که چه انتظاری از دولت دارید، اکثر قریب به اتفاق میگفتند که تنها انتظارمان این است که دولت کمتر در این چرخه ورود کند و نقش خود را حداقل نماید. یکی از آنها میگفت هر جا دولت میزی گذاشته تا از ما حمایت کند، با مشکل از همان میز عبور کردهایم. به نظر من، علت این پدیده، ضعف شناخت مکانیزمهای بازار در حوزه نوآوری است که به ریشههای آن اشاره کردم.
تدبیر: رویکرد دولت یازدهم را به نوآوری چطور میبینید؟
خوشبختانه فضای کلی حاکم بر حوزه نوآوری رو به بهبود است و جلوی برخی اشتباهاتی که در گذشته رخ داده، گرفته شده است. به واقع، مدیران فعلی از تجربه مدیران قبلی آموختهاند و اگرچه تدریجی، اما به هر حال، در حال اصلاح روندها و مقررات هستند.
باید توجه داشت که اقتصاد کشور در صد سال اخیر، کاملاً وابسته به واردات فناوری بوده و نوآوری در چنین فضایی بیمعنا بوده است. حال دولت در پی آن است که این فضا را معکوس کند. طبیعی است که کار آسانی نیست و بسیار زمانبر است و کاری نیست که یک شبه اتفاق بیفتد. من نشانههای یادگیری را در دولت میبینم. برای مثال، حرفهایی که در این حیطه در معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری میشنویم، بسیار صحیحتر و پختهتر از قبل است. برای مثال، در مورد شرکتهای دانش بنیان، رویکرد گذشته این بود که این شرکتها با برخورداری از انواع حمایتهای دولتی، بزرگ و جریانساز شوند، در حالی که بزرگ شدن، در مواردی خلاف ماهیت و کارکرد واقعی این گونه شرکتهاست. خوشبختانه، مدیران موجود این خطا را تکرار نکرده و دریافتهاند که برخی از این شرکتها باید کوچک بمانند تا چابکی خود را حفظ کنند و رابطه این شرکتها با شرکتهای بزرگ و صاحب برند است که برای هر دو طرف منفعت دارد و میتواند جریانساز باشد.
در مجموع، با تدوین آییننامهها و دستوری کردن نوآوری، کاری از پیش نخواهد رفت. دولت نیاز به افراد و نهادهایی توانمند دارد که دانش و تخصص میانداری، شبکهسازی و تسهیلگری در حوزه نوآوری داشته باشند. این افراد میبایست آموزشهای خاص دیده باشند و نوآوری بازاری را تجربه کرده باشند. برای مثال، چند سال پیش، دولت اعلام کرد که از ثبت اختراع در خارج از کشور حمایت میکند. اما وقتی مدیران مربوطه سازوکار مالکیت فکری را نمیشناختند، کشوری برای ثبت اختراع انتخاب میشد که ثبت در آن هیچ سودی برای مخترع و کشور نداشت؛ افراد و شرکتهایی از این حمایتها بهرهمند میشدند که توان تجاریسازی اختراع خود در خارج از کشور را نداشتند؛ و مسائلی از این دست. برای نمونه، یک شرکت سازنده تجهیزات پزشکی که محصول اختراعی خود را به کشورهای متعدد صادر میکرد نتوانست از این حمایتها بهرهمند شود، اما بعضاً یک فرد دانشجو که در ایران هم نتوانسته بود اختراعش را به خوبی تجاری کند، مشمول حمایت شد. پس این گونه حمایتها از نوآوری راه به جایی نبرده و به اهداف خود دست نرسیدهاند.
پس وقتی میگوییم سیاستگذاران دولتی باید فضای نوآوری را آنهم در بازار ایران تجربه کرده باشند و واجد تجربه و تخصصهای ویژه باشند، در چنین موقعیتهایی اهمیت خود را نشان میدهد. چند سال پیش در جلسهای با یکی از سیاستگذاران تجاریسازی فناوری در مالزی، متوجه شدیم که وی در یکی از شرکتهای دستکشسازی ژاپنی، نوآوری تجاری را از نزدیک تجربه کرده بود. از آنجا که در مالزی افرادی از این دست معدود بودند، آن فرد برای آن منصب ملی انتخاب شده بود. کار دولت باید رهبری ارکستر نوآوری باشد نه نواختن تکتک سازها. این رهبری ارکستر نوآوری از مهارتهای عصر جدید نوآوری است. حتی در سطح شرکتها هم باید افرادی وجود داشته باشند که بتوانند شبکه نوآوری را مدیریت کنند. برای مثال، شبکه نوآوری سامسونگ شامل صدها شرکت کوچک، پژوهشگاه، آزمایشگاه، و… میشود و مدیریت چنین شبکهای به افرادی با شایستگیهای خاص نیاز دارد. همین موضوع در بدنه دولت هم صادق است، یعنی افرادی با شایستگیهای خاص باید در بدنه دولت وجود داشته باشند که رهبری ارکستر نوآوری را در سطح ملی برعهده داشته باشند.
نهاد دولت در ایران، تحت تاثیر شرایط تاریخی، بسیار بوروکراتیک و ریسکگریز شده است و این روحیه، با نوآوری سازگاری ندارد. دوستی میگفت مدیران دولتی هر قدر نه بگویند، کسی بازخواستشان نمیکند اما امان از روزی که آری بگویند و کارها درست از آب در نیاید. هیچ مدیر دولتی در ایران به خاطر از دست دادن فرصت مؤاخذه نمیشود، زیرا نهادهای نظارتی دولتی، تحلیل هزینه-فرصت نمیکنند. این اتفاق باعث شده مدیران دولتی به مرور زمان دریابند که با نه گفتن، جایگاهشان بیشتر تثبیت میشود.
تجربه من نشان میدهد بسیاری از مدیران دولتی که در حوزه نوآوری جسورانه عمل کردهاند، اکنون در مسند مدیریتی نیستند. این پدیده محل نگرانی بسیار است، زیرا اجازه تغییر نمیدهد و نوعی اینرسی فکری ایجاد میکند. ما به طور عینی با این پدیده مواجه شدهایم که بارها درباره یک موضوع با مدیران دولتی جلسه میگذاریم، از اهمیت موضوع میگوییم و راهکار ارائه میدهیم، اما در نهایت با این پاسخ مواجه میشویم که این کار شدنی نیست. با گذشت زمان و تغییر مدیران، تنها درصد اندکی از آنچه گفته بودیم اجرا میشود.
تدبیر: آیا این خوشبینی را به بخش صنعت هم دارید؟
اتفاقاً نسبت به صنعت، به ویژه بخش خصوصی، خوشبینتر هستم، زیرا میبینم که بخش خصوصی اهمیت نوآوری را درک کرده و به رغم تمام موانع، در پرداختن به آن جدی است.
گهگاه میبینیم که مدیران بخش خصوصی، در فاصله دو جلسه مشاوره، تمام آنچه در جلسه پیش پیشنهاد کرده بودیم را اجرا کردهاند و منتظر گام بعدی هستند. اما در این حوزه هم یک مسئله وجود دارد و آن اینکه عمده بخش خصوصی، سبقه بازرگانی دارد و نهایتاً با وارد کردن فناوری در قالب ماشینآلات به مونتاژ میپردازد و تجربه نوآوری در بازار ایران ندارد. چالش ما با این دسته شرکتها، نمکگیر کردن آنها سر سفره نوآوری است، که اگر رخ دهد، خودشان بقیه راه را با سرعت طی خواهند کرد. ناگفته نماند که این اقبال بخش خصوصی به نوآوری، در حالی است که واقعاً درگیر روزمرگی هستند و فشار عوامل محیط کسب و کار بر این بخش بسیار شدید است. به رغم همین اوضاع، شرکتهایی که نوآور بودهاند، خود را در عرصه رقابت بالاتر کشیدهاند و این وظیفه ماست که با نشان دادن تجربههای موفق، به سایر شرکتها نشان دهیم که نوآوری، حتی در شرایط سخت بقا، برای ماندن ضروری است. یکی از فلسفههای وبسایت هم آفرینی هم همین بوده است تا با مستندسازی و نمایاندن تجارب موفق شرکتهای ایرانی در کارزار نوآوری، به گسترش نوآوری در صنعت کشور کمک کند.
یکی از موانع پیش روی شرکتهای کوچک دانشبنیان خصوصی برای نوآوری، ناآشنایی مدیران آنها با پیچیدگیهای بازار و کسب و کار است. این افراد معمولاً افراد فنی و خلاقی هستند که حوزه فنی محصول خود را به خوبی میشناسند، اما آشنایی چندانی با مبانی کسب و کار ندارند. این ناآشنایی باعث میشود که کار کردن آنها با شرکتهای بزرگ سخت شود. یک راهحل برای این مشکل، آموزش مبانی کسب و کار به دانشجویان تمامی رشتههاست تا پیش از آن که وارد محیط کسب و کار شوند، با این فضا آشنا باشند.
یکی از حرکتهای مثبت در این فضا، برگزاری جایزه ملی مدیریت نوآوری و فناوری است که تا کنون سه دوره آن برگزار شده و منشأ تحول در ذهنیت مدیران کسب و کارها شده است.
تدبیر: آیا این حرکت مختص بخش خصوصی است یا شرکتهای دولتی هم به تکاپو افتادهاند؟
در مورد بخش دولتی و نیمهدولتی نمیتوان حکم کلی داد. برخی شرکتهای دولتی حرکتهای خوبی داشتهاند اما برخی دیگر بدون حرکت ماندهاند. مثلاً در صنعت دارو، تحت تأثیر شکسته شدن انحصار در تولید و توزیع، نوآوریهای خوبی در شرکتهای نیمه دولتی در حال شکلگیری است.
تدبیر: نوآوری در ایران بیشتر در حوزه خدمات است یا محصول؟
در همه دنیا، گرایش نوآوری بیشتر به سمت محصول بوده، اما در سالهای اخیر، با فزونی گرفتن سهم بخش خدمات در اقتصاد، نوآوری در خدمات هم اهمیت و برجستگی بیشتری یافته است.
در کشور ما نیز، عمده نوآوریها در بخش تولید بوده، اما در سالهای اخیر توجه بیشتری به نوآوری خدمات شده است. گفتنی است که فرصتهای نوآوری در خدمات در ایران بسیار گسترده و دست نخورده است، زیرا بخش خدمات در کشور هنوز نوپاست، همچنین حوزه خدمات کمتر از تولید، فشار رقابت خارجیها را احساس میکند.
تدبیر: آیا میتوان گفت هر چه شرکتی بزرگتر باشد، توانش برای نوآوری کمتر میشود؟
در گذشته گفته میشد کوچکها چابکترند، پس نوآورتر هم هستند. اما با توجه به اینکه دسترسی بزرگترها به بازار بیشتر است، مفهوم شبکه نوآوری مطرح شد، یعنی برای تحقق نوآوری در اقتصاد، باید اکوسیستم نوآوری شکل بگیرد، به این صورت که شرکتهای بزرگ و کوچک، درون اکوسیستم نوآوری به صورت یک شبکه بزرگ با هم کار کنند. پس این حکم که کوچکترها یا بزرگترها نوآورترند، در فضای نوآوری شبکهای و نوآوری باز دیگر معنا ندارد، بلکه هر یک از شرکتها نقش خود را در این اکوسیستم ایفا میکند.
در فضای نوآوری باز، بعد از سال ۲۰۰۰، هیچ شرکتی نمیتواند صفر یا صد نوآوری را خودش انجام دهد و به شبکهای از شرکتها، دانشگاهها، مراکز پژوهشی و … احتیاج دارد.
تحقق اکوسیستم نوآوری در سطح ملی، به بازیگران متععدی نیاز دارد. یکی از این بازیگران نهادهای واسط نوآوری یا Innovation Intermediaries هستند که تسهیلگر ارتباط بین شرکتهای بزرگ و کوچک هستند و به نوعی، نقش کاتالیزور را در اکوسیستم نوآوری بازی میکنند. این نهادها یک شبکه بزرگ از Problem solverها تشکیل میدهند و قابلیتهای هر یک را شناسایی میکنند. سپس نیازهای تکنولوژیک شرکتهای بزرگ را دریافت و آنها را کدگذاری میکنند و از Problem solverها میخواهند که راهکارهای خود را ارائه دهند. سپس راهکارها را ارزیابی و برترین آنها را به شرکتهای بزرگ معرفی و اسباب همکاری و عقد قرارداد بین شرکتهای بزرگ و کوچک را نیز فراهم میکنند.
به استثنای یکی دو شرکت کوچک و نوپا، این نهاد در کشور هنوز شکل نگرفته است و خلاء آن به شدت احساس میشود.
وقتی از نقش دولت صحبت میکنیم، به نظر من، بهترین کارکرد دولت، نه دخالت مستقیم در امر نوآوری، بلکه کمک به ایجاد اکوسیستم نوآوری در تمامی صنایع است، یعنی دولت باید شناسایی کند که در اکوسیستم نوآوری هر صنعت، چه خلأهایی وجود دارد و برای رفع آن خلأها سرمایهگذاری کند.
تدبیر: به نظر میآید نوآوری در برخی سازمانهای دولتی، بیشتر جنبه نمایشی پیدا کرده است و نوآوریهای صورتگرفته، کمتر کاربردی و بازاری هستند و بیشتر جنبه نمایش نوآوری نزد سازمانهای بالادستی را دارند. شما با این نظر موافقید؟
برای پاسخ به این پرسش، باید به تعریف نوآوری برگردیم. نوآوری دستوری نیست و با اجبار سازمان بالادستی به پاییندستی مبنی بر نوآور بودن، شرکت پاییندستی نوآور نمیشود. بنابراین بسیاری از محصولات و خدماتی که توسط شرکتهای دولتی با عنوان نوآوری عرضه میشوند، برای مشتری ارزشافزودهای ایجاد نمیکنند. در ضمن، بسیاری از قوانین حاکم بر شرکتهای دولتی، نه تنها مشوق نوآوری نیست، بلکه مانع نیز هست. برای مثال، در یکی از پژوهشکدههای دولتی مورد تحقیق، فرض ما بر این بود که نگاه پژوهشگران باید به بازار باشد، یعنی از اتاقهای خود بیرون بیایند تا بازار را درک کنند. اما عملاً آن دسته از پژوهشگرانی که برای ارائه دستاوردهای جدید به پالایشگاههای جنوب میرفتند و سختی را به جان میخریدند، در جای خود در جا میزدند زیرا حقوق و دستمزد و ارتقا در آن پژوهشکده به ارائه مقاله و کتاب وابسته بود. پس آن پژوهشگرانی که در اتاقهای خود نشسته بودند و مقاله مینوشتند و سختی کار در محل عملیات را حس نمیکردند، نه تنها ضرر نمیکردند، بلکه ارتقا مییافتند. این گونه مسائل در نظام دولتی کشور به وفور قابل مشاهده است.
تدبیر: با پذیرش این واقعیت که بخش بزرگی از اقتصاد و صنعت ما دولتی است، رابطه دولت به عنوان یک کارفرمای بزرگ با شرکتهای کوچک دچار چه چالشهایی است؟
در گذشته، اساساً چنین رابطهای در حوزه نوآوری وجود نداشت و در سالهای اخیر که این رابطه در حال شکل گرفتن است، یک چالش جدی آن را تهدید میکند و آن نامشخص بودن نسبت بخش دولتی با نوآوری در بخش خصوصی است. دولت در کشورهای توسعه یافته، وظیفه شکلدهی به اکوسیستم نوآوری را دارد، اما در ایران دولت خودش مستقیم وارد نوآوری میشود و وقتی میخواهد با بخش خصوصی همکاری کند، خود را ارباب این رابطه میداند. برای مثال، بسیار رایج است که در پروژههای مشترک، طرف دولتی خود را صاحب حق مالکیت فکری فناوری حاصله میداند. در چنین اکوسیستمی، وقتی بخش خصوصی میبیند که مالکیت فکری کارش از آن خودش نیست، چرا باید برای تجاریسازی آن فعالیت کند و برای آن مدل کسب و کار تعریف کند. کارفرمای دولتی هم که به دلایل مختلف توان تجاریسازی و تداوم نوآوری در آن حوزه را نخواهد داشت. به همین دلیل این همکاریها تا کنون پیشرفت خوبی نداشته و البته با همین فرمول در آینده هم پیشرفتی نخواهند داشت.
تدبیر: با فرض رفع کامل تحریمها، شکی نیست که روابط تجاری و داد و ستدهای مالی و فنی آسانتر میشود. اگر در این فضا، شرکتهای خارجی با انبوهی از نوآوریها وارد کشور شوند، آیا شرکتهای ایرانی میتوانند با آنها رقابت کنند؟
تحریم در کنار تمامی خسارتهایی که به اقتصاد و صنعت کشور وارد کرد، این حسن را داشت که به بخشهایی از صنعت خودباوری را تزریق کرد. برای مثال، در اثر تحریم، برخی شرکتهای تولیدکننده موفق شدند محصولاتی با کیفیت مناسب، اگرچه نه در کیفیت جهانی بسازند و شرکتهای بزرگ دولتی هم که پیش از تحریمها، در برخی حوزهها زیر بار خرید داخلی نمیرفتند، ناچار شدند همین محصولات را خریداری کنند. وارد شدن این پول به شرکتهای تولیدکننده، نوعی خودباوری را در آنها به وجود آورد تا کیفیت محصولاتشان را ارتقا دهند و یک چرخه مثبت نوآوری شکل گرفت. در این فضا، هیچ مدیر دولتی محکوم نمیشد که چرا محصولی را با کیفیت پایینتر و قیمت بالاتر از نمونههای خارجی از یک شرکت داخلی خریده است، زیرا خرید آن از خارج ممکن نبود. اما این بیم وجود دارد که با رفع تحریمها، شرکتهای دولتی بار دیگر همکاران داخلی را فراموش کنند و محصولات خارجی را به طور مستقیم وارد کنند که این کار، ضربه مهلکی به بدنه صنعت وارد میکند. به نظر من، همین تجربیات دوره تحریم، توانی را در صنعت داخلی ایجاد کرده که بسیار با ارزش است. همین توانمندی در دوران بعد از تحریمها میتواند باعث بالا رفتن ظرفیت جذب فناوریهای خارجی و پیشرفت شتابان صنعت کشور شود. اما این کار مستلزم درایت و برنامهریزی است و خود به خود اتفاق نخواهد افتاد. اگر صحیح عمل شود، رفع تحریمها میتواند در خدمت نوآوری صنعت قرار گیرد. اما اگر در دوران پس از تحریم، خریدها دوباره مستقیماً از خارج از کشور انجام شود و شرکتها داخلی از این چرخه حذف شوند، کل این ظرفیت ایجاد شده به سرعت سوخت خواهد شد که بسیار جای تاسف خواهد داشت.
منبع: هم آفرینی
The post نوآوری در صنعت ایران appeared first on عیارآنلاین.