نسبت استاد به دانشجو و تحول در علوم انسانی

به گزارش عیارآنلاین، این بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤسای دانشگاه‌ها، مؤسسات آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی است و مبین نگاه کلی ایشان به بحث آموزش علوم گوناگون در سطح دانشگاه‌های کشور است. ایشان در یک نگاه کلان و همه‌جانبه همواره در کنار تأکید بر لزوم ایجاد تحول در علوم انسانی، از لزوم توجه ویژه به علوم پایه سخن گفته‌اند. با این همه سخن ما در این مجال پیرامون یکی از الزامات ابتدایی ایجاد تحول در علوم انسانی خواهد بود: «نسبت استاد به دانشجو در رشته‌های علوم انسانی»

این مسئله اگرچه در بادی امر ساده به نظر می‌رسد و گمان می‌رود حل و فهم آن در قالب انجام چند عمل ضرب و تقسیم ریاضی مقدور خواهد بود، با این وجود یکی از پیچیده‌ترین و ضروری‌ترین مباحث و نیازهای امروز آموزش عالی کشور به حساب می‌آید. نسبت استاد به دانشجو در دانشگاه‌های کشور استاندارد نیست. این واقعیت در مورد رشته‌های علوم انسانی به دلایل چندی بغرنج‌تر می‌نماید. اول اینکه حدود نیمی از دانشجویان کشور را دانشجویان مشغول تحصیل در رشته‌های علوم انسانی تشکیل می‌دهند. طبق گفته‌های عامری، رئیس وقت مرکز نظارت و ارزیابی وزارت علوم، در سال ۹۲ تعداد کل دانشجویان کشور ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر بوده است که از این تعداد یک میلیون و ۹۷۰ هزار نفر در رشته‌های گروه علوم انسانی در حال تحصیل بوده‌اند یعنی ۴۶ درصد از کل دانشجویان! بنابر آمار سال ۹۲ از ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر دانشجو ۲۳۰ هزار نفر در رشته حسابداری مشغول به تحصیل بوده‌اند؛ یعنی از هر ۲۰ دانشجو یک نفر. رشته حقوق نیز با اندکی تفاوت، تعداد ۱۷۰ هزار دانشجو را به خود اختصاص داده است.

یقیناً شکل‌گیری این ترکیب آماری در جامعه دانشجویی کشور بیش از آنکه نتیجه نیازسنجی و برنامه‌ریزی دقیق باشد، نتیجه عدم وجود برنامه جامع و مشخصی در حوزه پذیرش و آموزش دانشجو در آموزش عالی کشور است. دکتر مهدی‌نژاد، معاون پژوهشی وزارت علوم دولت دهم در گفت‌وگویی در همین زمینه با بیان اینکه ترکیب دانشجویان کشور نامناسب است، این ترکیب را ناشی از وجود مشکل سیستمی در آموزش عالی کشور و عدم برنامه‌ریزی نیازمحور در این زمینه می‌داند. با این همه واقعیت حال حاضر کشور، تحصیل نزدیک به نیمی از دانشجویان کشور در رشته‌های علوم انسانی است.

این واقعیت اولویتِ پرداختن به مشکلات دانشجویان رشته‌های علوم انسانی را تا حد زیادی روشن می‌کند. مسئله بعدی که پرداختن به مشکلات دانشجویان و گروه‌های آموزشی علوم انسانی دانشگاه‌ها را مهم‌تر جلوه می‌دهد لزوم ایجاد تحول در علوم انسانی است. چه اینکه از یک سیستم معیوب نمی‌توان انتظار یک عملکرد معمولی و نرمال داشت؛ چه رسد به ایجاد تحولی بنیادین و قابل توجه در حوزه علوم انسانی! بنابراین پیش‌زمینه ایجاد تحول معنادار در حوزه علوم انسانی رفع مشکلات پیش روی دانشجویان و پژوهشگران این رشته‌های مهم خواهد بود.

اگرچه شاید هنوز هم کسانی قائل به وجود یک شبیخون عملی و مبنایی علیه بنیان‌های فکری- فرهنگی ایرانی- اسلامی (و در مقیاسی بزرگ‌تر، شرقی) نباشند یا بخواهند این مسئله را در لفافه اصطلاحات علمی و روشنفکری پنهان کنند، اما واقعیت آن است که علوم انسانی فعلی موجود در دانشگاه‌ها پتانسیل ایجاد یک نهضت فکری متعارض با اصول اساسی فرهنگ ایرانی- اسلامی را به خوبی داراست. از این رو لزوم تحول در علوم انسانی بیش از آنکه یک دستورالعمل باشد، یک نیاز و ضرورت حیاتی به شمار می‌آید. طبیعتاً اولین قدم در راه ایجاد این تحول فراگیر تربیت پژوهشگران برجسته در حوزه علوم انسانی خواهد بود و یکی از ابتدایی‌ترین اقدامات در این زمینه استانداردسازی نسبت استاد به دانشجو در رشته‌های علوم انسانی است.

تأکید ما بر استفاده از واژه «پژوهشگر» ناشی از تفاوت معنادار این واژه با دانشجو، استاد و… می‌باشد. چه آنکه ارزش دانشجو، استاد، دانشیار و هر فردی با هر مرتبه علمی در محیط دانشگاه بسته به میزان پژوهشگری وی در رشته تخصصی خود خواهد بود. با این وجود سیستم کنونی آموزش علوم انسانی در دانشگاه‌ها پتانسیل مطلوبی در زمینه تولید پژوهشگر و نهایتاً ایجاد تحول در علوم انسانی ندارد. یکی از بدیهی‌ترین معایب موجود در این سیستم غیراستاندارد بودن نسبت استاد به دانشجو در رشته‌های علوم انسانی است. در حالی که نسبت استاندارد استاد به دانشجو در دنیا یک به ۲۰ است؛ اغلب دانشکده‌های علوم انسانی کشور از کمبود استاد رنج می‌برند. طبیعتاً کم بودن تعداد اساتید کیفیت آموزش و پژوهش را به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی علوم انسانی تحت تأثیر قرار داده و به صورت محسوسی به آن ضربه خواهد زد.

یکی از مقدمات ترویج روحیه پژوهش در حوزه علوم انسانی تصحیح نسبت استاد به دانشجو در گروه‌های آموزشی مربوط به آن در دانشگاه‌های مختلف کشور خواهد بود. به عنوان مثال نسبت استاد به دانشجو در دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان مهم‌ترین دانشگاه علوم انسانی کشور بر طبق آمار اعلامی سلیمی، رئیس این دانشگاه یک به ۳۱ است. این مسئله عمق تفاوت این دانشگاه با استانداردهای جهانی را نشان می‌دهد و می‌تواند نمایانگر وضعیت نسبت استاد به دانشجو در رشته‌های علوم انسانی سایر دانشگاه‌های کشور باشد؛ اگرچه برخی دانشگاه‌ها در این زمینه دارای وضعیتی بهتر هستند؛ به عنوان مثال این نسبت برای دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان یک به ۲۸ و برای دانشکده‌های علوم انسانی دانشگاه تبریز یک به ۲۷ است.

مروری بر آمار اساتید و دانشجویان دانشکده‌های مختلف در دانشگاه‌های سراسر کشور نشان می‌دهد نسبت استاد به دانشجو از همگنی خاصی برخوردار نبوده و دانشکده به دانشکده و دانشگاه به دانشگاه متفاوت است. به عنوان مثال این نسبت برای دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در دوره روزانه یک به ۱۹ و در مجموع یک به ۲۳ است. همین نسبت برای دانشگاه آزاد اسلامی یک به ۵۳ و برای دانشگاه‌های دولتی یک به ۳۲ است. با این حال یکی از مقدمات لازم برای ایجاد تحول مؤثر در علوم انسانی استانداردسازی نسبت استاد به دانشجو در رشته‌های علوم انسانی در کشور است. این مسئله بیش از هر چیز نیازمند برنامه‌ریزی بلندمدت و دقیق مسئولان امر در این زمینه می‌باشد.

منبع : روزنامه جوان

The post نسبت استاد به دانشجو و تحول در علوم انسانی appeared first on عیارآنلاین.

عضویت در خبرنامه